تاريخ : دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, | 19:26 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

 



تاريخ : دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, | 19:21 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

 



تاريخ : دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, | 19:17 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

عکس های خنده دار جدید (91)



تاريخ : چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, | 15:34 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

تصاویر خنده دار روز (81 عکس)



تاريخ : پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 16:17 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

عکس های خنده دار

 

به نظر شما چه چیزی شنیده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



تاريخ : پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 16:13 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

عکس های خنده دار



تاريخ : پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 16:10 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

 

 

 

بسکتبال با الاغ ها

 

پدران نمونه و الگو

عکس های خنده دار

 

 

خیاررررررررررررررررر

عکس های خنده دار

 

 



تاريخ : پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 16:1 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

سلووووووووومی دوباره

ما برگشتیم.



تاريخ : پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 15:58 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

عکس خنده دار

 

عکس خنده دار

 

عکس های خنده دار, ترول جدید,عکس ترول, سایت عکس,سرگرمی



تاريخ : پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, | 15:55 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

سلوم دوستای عزیز

خوبید؟چی کارا می کنید.

تصمیم داریم به دلیل ارتقای کیفیت مطالب

فعالیت این وبلاگ رو

از تاریخ 5/31 تا 6/10

به تعلیق بندازیم.

با تچکر از اینکه ما رو تحمل می کنید ........

 



تاريخ : سه شنبه 28 مرداد 1398برچسب:, | 23:57 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

 ﻧﺎﻣﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ, ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ

ﻣﺎﺩﺭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﻢ،ﺑﻊ!
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺼﺎﺏﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺳﭙﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﻫﻢ ﺷﺪ.
ﺣﺎﺝ ﺭﺣﯿﻢ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ. ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺞ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺤﺮ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﻫﻤﻪﺍﺵ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﺎﻗﻮ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡ.
ﺻﺒﺢ ﻗﺼﺎﺏ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺏ ﺁﻭﺭﺩ؛ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺷﮏ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺑﻪ
ﺳﻤﺖ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻊ ﺑﻊﮐﺮﺩﻡ.

ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺗﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥﭼﺎﻗﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﺿﺎ، ﭘﺴﺮﺵ، ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺎﯾﺪ ﻗﯿﻤﺖ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﯿﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ.
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺢ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻗﻀﺎ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ.

ﺣﺎﻝ ﻫﻢ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﮔﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺧﺮﯾﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﻦ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﺣﺎﻻﻫﺎ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ.

ﺍﻣﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺍﺯ ﻗﺼﺎﺏ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ. ﻫﻮﺍﯼ ﻣﺮﺍ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﻢ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﺩ.
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺩﮐﺘﺮ ﺁﻭﺭﺩ.

ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺸﺘﺮﯾﺎﻥ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﺳﺐﻫﺎﯼ ﺭﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺛﺒﺖ ﻣﻠﯽ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، ﺛﺒﺖ ﻣﻠﯽ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺸﻮﯾﻢ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﺍﺭﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼﻣﻤﻠﮑﺖ!

ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﺸﻮﺩ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﮑﻨﻢ.
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺷﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ. ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﻫﻮ ﺍﺳﺖ. ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﻨﻢ.

ﻣﺎﺩﺭ! ﺩﯾﮕﺮ ﺯﯾﺎﺩﻩ ﻋﺮﺿﯽ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺳﻼﻣﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻧﻢ
ﺑﺮﺳﺎﻥ؛ ﺑﻪ ﺳﮓ ﮔﻠﻪ ﻫﻢ ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﺎﻥ.



تاريخ : یک شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, | 22:4 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

این مطلب رو حتما بخونید خودم خیلی باهاش حال کردم

تیم شطرنج, تیم فوتبال

مربی تیم بازنده شطرنج در اروپا:
امروز روز ما نبود و زیاد هم خوب بازی نکردیم.
مربی تیم بازنده شطرنج در ایران:
کورنومنت که افتضاح بود. هوا هم آلوده بود و اسب و فیل ما رو از نفس انداخت. زمین بازی هم به درد گوسفند چرانی می‌خورد.

مربی تیم بازنده والیبال در اروپا:
امروز تمرکز خوبی روی بازی نداشتیم و تیم رقیب بهتر از فرصت‌ها استفاده کرد.
مربی تیم بازنده والیبال در ایران:
تور که سوراخ بود! توپ که باد نداشت و مربع بود و من نمی‌دانم فدراسیون خجالت نمی‌کشد از این وضع توپ. من واقعا متاسفم برای این ورزش.

مربی تیم بازنده منچ و مارپله در اروپا:
مقصر شکست امروز من بودم و دیگر هیچ. به تیم برنده هم تبریک می‌گم.
مربی تیم بازنده منچ و مارپله در ایران:
تاس که اصلا نمی‌چرخید. مارها هم که برای آنها خوش رقصی می کردند و فقط به ما نیش می‌زدند. داوری هم که فاجعه! تماشاگر هم دائم توی صورت ما لیزر انداخت…واقعا یه مشت بووووووق دارند این ورزش را اداره می‌کنند! خاک بر سر ما که آمدیم توی این ورزش. و خاک بر سر تیم مقابل که با این دودره‌بازی‌ها تیم ما را برد و خاک بر سر تماشاگری که اینطوری به بچه‌های ما فحش داد و خاک…

مربی تیم بازنده واترپلو در اروپا:
بچه های ما امروز خسته بودند و نشد تاکتیک‌ها به درستی اجرا بشه.
مربی تیم بازنده واترپلو در ایران:
آبش که خیس بود. زمین که موج داشت. تیر دروازه ها هم به اراده تیم مقابل تکون می‌خورد. بازیکنان حریف هم توی آب هر کاری خواستند کردند، آب رو اصلا نمی‌شد بو کرد! توپ هم که لیز بود. من نمی‌دونم واسه چی اصلا ما مسابقه برگزار می‌کنیم.

مربی تیم بازنده فوتبال در اروپا:
تیم مقابل امروز خیلی بهتر از روزهای قبل بازی کرد و متاسفانه خط دفاع ما نتونست اونطور که باید ظاهر بشه.
مربی تیم بازنده فوتبال در ایران:
یعنی من …(از انتشار باقی کلمات معذوریم!)

 



تاريخ : یک شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, | 22:2 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

اشعار خنده دار, مطلب خنده دار

دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت

در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام

دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ

گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟

من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر

من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار

دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه

دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت

در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!



تاريخ : یک شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, | 21:56 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

دختر و پسر, مطالب طنز ازدواج

از کليه دوشيزگان قدبلند زيبارو، واجد شرايط زير تقاضا داريم تقاضانامه‌ها و رزومه خود را جهت ربودن دل بنده به صورت پيغام در قسمت نظرات يا به وسيله ايميل به نشاني بنده بفرستند.

بديهي است پس از انجام بررسي‌هاي کامل، نام افراد داراي صلاحيت به وسيله همين تريبون اعلام خواهد شد

نکته: ما تو کارمون پارتي بازي نداريم، يعني لطفا از قرار دادن پول نقد در نامه يا پيغام خود بپرهيزيد و هي نگيد ما فاميل فلاني هستيم

شرايط پذيرش
1. سن بالاتر از 18سال و کمتر از 22سال باشد.

2. قد کمتر 165سانتيمتر و بالاتر از 175سانتيمتر نباشد.

3. افراد خيلي ترکه‌‌اي و زيادي چاق قابل پذيرش نيستند. (چون من حوصله رژيم چاقي و کلاس لاغري ندارم)

4. هر وقت من خواستم مي‌ريم هر رستوراني که من گفتم. آبگوشت، کوفته، کله‌پاچه و ميرزاقاسمي با کلي سيرترشي دوست دارم.

5. اهل کادو خريدن و هر روز لاو ترکوندن نيستم

6.اگر خداي نکرده، زبانم لال، خدا اون روز زو نياره که ازدواج کردم و وبال گردنم شدي، مامانم اينا و مامانت اينا نداريم. خوشم نمياد.

7. عمراً نفقه بدم. چهارده‌تا هم بيشتر مهر نمي‌کنم.

8. بايد يک جايي کار کني، يک کاري هم واسه عصر من گير مياري چون حوصله مسافرکشي و رانندگي ندارم

9. بابات بايد پولدار باشه تا من در صورت لزوم بتونم بتيغمش.

10. پول اضافي ندارم براي پوشک کامل بچه بدم. مي‌ري کهنه و لاستيک مي‌خري، خودت مي‌شوري.

11. به مامانت مي‌گي سيسموني خوب بياره

12. بايد خوشگل باشي چون پول واسه لوازم آرايش نمي‌دم.

13. موهاي وزوزي نبايد داشته باشي، چون نرم‌کننده ايراني الآن شيشه‌اي دوهزار تومن شده.

14. موهاي خرمايي و مشکي رو ترجيه مي‌دم.

15. نبايد ورزشکار باشي چون قدرتت خيلي زياد مي شه !.

16. اگه سر کار بري يا کاري داشته باشي نبايد ديرتر از 5 خونه باشي.

17. از الان بايد کلاس آيروبيک بري تا چندسال ديگه بد هيکل نشي، پولشم از بابات بگير. من 10سال ديگه زن شکم گنده نمي‌خوام

18. بايد فال قهوه بلد باشي بگيري، چون من دوست دارم.

19. مانتوي تنگ نمي‌پوشي.

20. دوستات رو هم هر روز نمياري خونه. فهميدي.

21. يک ماشين ظرف‌شويي هم قاطي جاهازت بذار. دوست ندارم پوستم خراب بشه.

22. لازم نيست واسه يک خونه 50متري، جاهاز خونه 200متري بخري.

23. من مبل تختخواب شو دوست دارم

حالا در خدمتيم
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
به نظر شما شرطي مونده ؟



تاريخ : یک شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, | 22:3 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

ازدواج چیست, انشای خنده دار, خنده دار

پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»، بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید: «این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!»، متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد: «خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!»، در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم: «بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!»،

بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید: «نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم و توی یکی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین کار رو می کرد و ابتدا می کشید و سپس تحقیقات می کرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ...» بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاقه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاقه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت کرد که با چشم مسلح هم دیده نمی شد.

مامانی گفت: «در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!»، و من جواب دادم: «در مورد ازدواج»، مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی که کم کم داشت بهوش می یومد قدم برداشت، مامانی همونطور که به سمت بابایی می یومد گفت: «حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!»، مامانی این جمله رو گفت و محکم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد.

بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع انشا این هفته مون اینه که «ازدواج را توصیف کنید.»، بابایی که تازه بهوش اومده بود گفت: «خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!»، و مامانی هم گفت: «منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!»، بابایی به ماهیتابه که هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی کرد و گفت: «نه! حق با شماست!»، مامانی گفت: «توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!»

بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با کانالهای ماهواره ور می رفت و هی شبکه عوض می کرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: «نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!»، مامانی هم گفت: «آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!»

پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: «ازواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ... راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ...»، بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاقه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاقه به سر من اصابت کرد.

به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم و پیش خواهر می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشا در چشمانم خواهرم اشک جمع می شود، و وقتی دلیل اشک های خواهر رو می پرسم می گوید: «کمی خس و خاشاک رفت توی چشمم!»، البته من هر چی دور و برم رو نگاه می کنم نشانی از گرد و خاک نمی بینم، به خواهر می گویم: «تو در مورد ازدواج چی می دونی؟» و خواهرم باز اشک می ریزد.

ما از این انشا نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاقه یا ماهیتابه به سرمان اصابت کند، این بود انشای من، با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند!



تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, | 22:4 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

فانتزیای جدید, خنده دار, مطالب جالب و خنده دار

یکی از فانتزیام اینه که یه ساعت داشته باشم که سر جلسه هر امتحانی وقتی اونو میزنی زمان وایسه بعد برم همه جوابارو از رو کتاب ببینم و همیشه بهترین نمره رو بگیرم و وااااااااااااای آب قند بدید …

---------------------------------------------------

یکی از فانتزیام اینه که توی خیابون کنار یه کارتن خواب و گدایی بزنم کنار پارک کنم از ماشین پیاده شم ، طرف که اومد دستشو دراز کرد سوییچ رو بندازم تو دستش بگم : بیاااا ماله تو ! کارتن خوابه هم با تعجب و شوک زدگی بگه : آقا پس خودتون چی ؟؟؟ منم همینطور که دارم میرم رومو برگردونم و بگم : دلم میخواد تا افق قدم بزنم و بعد از چند لحظه دوباره برگردم تا یه لبخندی نرمی بزنم و برم که محو بشم ببینم کارتن خوابه زودتر از من تو خیابون محو شده باشه !!!

---------------------------------------------------

یکی از فانتزیام اینه که وختی تو راهرو دارم راه میرم بخورم به یه دختره کل وسایلش بریزه زمین منم از کنارش رد بشم و بگم اووووی مگه کوری ؟
همش که نباید بریم براش جمع کنیم بعد عاشقش بشیم بریم بگیریمش !!! والا …

---------------------------------------------------

یکی از فانتزیام اینه دوس دخترم بمیره بعد منم تیپ مشکی بزنم ، عینک دودی بزنم ، برم سر خاکش بعد همه بگن خدا بیامرز عجب چیزی تور کرده بود حیف شد واقعا …

---------------------------------------------------

یکی از فانتزیام اینه که وقتی زیپ شلوارمو میارم بالا زبونمو نیارم بیرون ، هر کاری میکنم نمیتونم !


---------------------------------------------------

یکی‌ از فانتزیام اینه سر امتحان الکی‌ هی‌ کفه دستمو نگا کنم
مراقب احساس زرنگی کنه بیاد خفتم کنه ببین هیچی‌ کفه دسم نیست....
بعد بش بگم زرشک !ضایع شدی ؟؟؟
اصن به عشق همین حرکت میرم دانشگاه !!!! 

 



تاريخ : یک شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, | 18:44 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

 یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید

    یکی از فانتزیام اینه که با یدونه گوشی شروع کنم به هک کردن یه وایرلس و بعد که هک شد واسه طرف یه پیام بفرستم که وای فای شما امنیت نداره نع
    یکی از فانتزیام اینه که تو بانک یه فراری اenzo برنده بشم با تمام سرعتش توی خیابونا بچرخم و برم باهاش از اینجا تا شمال رو تخته گاز تو اوتوبان خاص با 300 کیلومتر سرعت!!

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

یکی از فانتزیای من اینکه مهمون بیاد خونمون بگه من تا اخر هفته اینجا میمونم بعد تنها کاری که میتونم بکنم اینکه برم تو دستشویی دمپایی هارو خیس کنمبعد خودتون میدونین که چی احساسی بهشون دست میده

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

یکی از فانتزیام اینه که:یه روز بابام یه کیلو بادوم هندی و یه کیلو پسته بخره،بیاره به اتاقم
بعد بگه:
بچه ی گلم بیا اینارو بخور تا جون بگیری بتونی دوباره اپ کنی.
ولی نمی دونم چرا همیشه که میاد به اتاقم میگه:
الاغ از پای اون عاخور بلند شو
و از این طویله کوفتی بیا بیرون
بععععله یه همچین پدر با ادبی هم داریم

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

یکی از فانتزیام اینه که یه پراید توی بانک ببرم بعد بفروشمش با پولش ویلا و زمین و خونه و چند تا ماشین بخرم آخر سر هم زن بگیرم

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

یکی از فانتزی هام اینه که با وامی که از بانک بگیرم یه جزیره شخصی بخرم سفا و سیتی .. هر روز برم تو دریاچه شنا کنم هیچ کسی هم نباشه هاااا.

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

یکی از فانتزیام اینه بفهمم جرا با اینکه
سالهاست در توليد گوجه فرنگي خود کفا شديم
اما هنوز اسمش به گوجه ملي تغيير نيافته!

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

یکی‌ از فانتزیام اینه که یه پتو اختراع بشه که سوراخ سوراخ باشه ، واسه ماهایی که همیشه گرممونه ولی‌ بی‌ پتو هم خوابمون نمیبره

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

یکی از فانتزی هام اینه که
وقتی روی صندلی مترو نشستم یه لحظه بلند شم ملت که هجوم آوردن سمت صندلی موبایلمو از جیبم دربیارم بشینم.



تاريخ : یک شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, | 18:43 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

فانتزیای جدید, خنده دار, مطالب جالب و خنده دار

یکی از فانتزیام اینه که پلیس تو ایست بازرسی ماشینم رو نگهداره بگه اسم ؟
بگم عباس
بگه نام پدر ؟
بگم عباس علی
بگه فامیلت چیه ؟
بگم عباسی
بگه از کجا میای ؟
بگم عباس آباد
بگه کجا میری ؟
بگم بندر عباس
پلیسه شاکی شه بگه احمق منو سرکار گذاشتی ؟؟؟
بگم نه به حضرت عباس …

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

یکی از فانتزیام اینه که وقتی با زنم دعوام شد خودمو کنترل کنم ، نازش کنم و بزارم بخوابه …
وقتی خوابید قشنگ برم سر وسایل آرایشیش با ریملش کفشامو واکس بزنم … کرم دور چشم و شبشو بمالم به تایرای ماشینم … با مداد سیاه دور چشمش خشای روی کفشمو پر کنم … با دستمال مرطوبشم میتونم میز کامپیوترمو قشنگ تمیز کنم ، با موچینش یه حالی به موهای دماغم بدم …

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

یکی از فانتزیام اینه که تو ماه رمضون اشتباهی برم عاب بخورم
بعد عذاب این حرکت وجدانم رو گریبان گیر شه شش روز به درگاه خدا ضجه به عرض آوررم آخرش وحی بیاید بنده ابله من برو گمشو اون رساله رو بخون بغرعان مجید و کریم خوردن و آشامیدن از سر سهل انگاری مانعی ندارد

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻪ :
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﭘﻮﻝ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺍﯾﻨﻮ ﺍﻭﻥ ﺑﺸﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﻗﯿﺪ ﺩﺭﺳﺸﻮ
ﺑﺰﻧﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﻫﯿﻨﯽ ﺑﺸﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺑﭽﺶ
ﺍﻟﻨﮕﻮﻫﺎﺷﻮ ﺑﻔﺮﻭﺷﻪ
ﺁﺭﻩ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﻣﻦ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﯾﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ
ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ
ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻧﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

فانتزی من اینه که تابستون یه خواستگار کچل واسم بیاد که کلاه گیس سرش گذاشته باشه بعد ما تارف کنیم بشینه جلوی کولر بعد که نشست من کولرو بزنم دور تندش کلاشو باد ببره و همه بهش بخندن.......
عایا این فانتزیه؟؟؟؟
مردم آزاریه؟؟؟؟
گزینه 3؟؟
همه موارد؟

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

مهم ترین فانتزی زندگیم اینه که یه روز منو بفرستن کره جنوبی فقط ۴۸ساعت بهم وقت بدن تمام چیزایی که توی این چند سال میخواستم از اینترنت دانلود کنم ولی به خاطر سرعت پایین نتونستم رو دانلود کنم برگردم ، به خدا بر می گردم !!!

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•

یکی از فانتری هام اینه به بابام بگم ماشین می خوام دستم بگیره ببره در بنگاه بگه هر کدوم می خوای انتخاب کن بخرم واست پسرم.

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتری هام اینه صبح از خواب پاشم بگم نه امروز حس کار نیست زنگ بزنم به دوستم بگم امروز من نمیام خودت برو.

•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزی هام اینه سوار ماشین شم بعد برم وسط آب تا سقف زیر اب بعد 1 دقیقه از اون ور اب بیام بیرون و ماشینم آخ نگه.



تاريخ : یک شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, | 18:36 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

فانتزیم اینه یه روز انقدر بزرگ بشم که از هیچکس و هیچ چیز نترسم
غیر از خدا.

 

فانتزیای جدید,طنز و خنده دار,طنز هاي خنده دار

 

یکی از فانتزیای من اینه که بوکسور شم برم مسابقات جهانی،تو فینال بیوفتم با یه اسرائیلی،بجا اینکه انصراف بدم، میرم تو رینگ تلافی این تحریمارو روش دربیارم، لتوپارش کنم جوری که راهیه بیمارستان بشه،بعد من قهرمان شم وقتی که دارن سرود تیم قهرمان ایران قهرمان بمان ایرانو پخش میکنن با یه الکترو اسموک تو گوشه ی رینگ محو شم!

 

فانتزیای جدید,طنز و خنده دار,طنز هاي خنده دار

 

یکی از فانتزیهام اینه کــــه
اولین نوزادی کــه تو فامیل بدنیا اومـد بهش لیمو ترش بدم از قیافش عکس بگیرم …
یه همچین آدم با مـحبت و بچـه دوستی هسـتم من !!

 

فانتزیای جدید,طنز و خنده دار,طنز هاي خنده دار

 

یکی از فانتزیام اینه کـــه
مثلا واسه آخر ترم درس نخونم برم امتحان بدم
بعد ببینم استاد داده بهم ۱۹ !!!
بگم استاد چرا استاد ؟؟؟
بگه من میدونم تو درست خوبه برای امتحان نتونستی بخونی …

 

فانتزیای جدید,طنز و خنده دار,طنز هاي خنده دار

 

یکی از فانتزیام اینه کـــه
یه ساعت داشته باشم که سر جلسه هر امتحانی وقتی اون رو میزنی زمان وایسه
بعد بـرم همه جواب هارو از رو کتاب ببینم و همیشه بهترین نمره رو بگیرم،
وااااااااااااای آب قـند بدیـد …



تاريخ : یک شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, | 18:35 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

شب عروسی, یکی از فانتزی هام اینکه

فانتزیم اینه 1 شب، فقط 1 شب تا صبح بشینم پای نت
مامانم 675 بار نیاد بگه چی کار میکنی
(اگه مشغول درس خوندم باشم 1 دفم بیدار نمیشه ها)

 

فانتزیای جدید,طنز و خنده دار,طنز هاي خنده دار

 

 یکی از فانتزیام اینه که:
یه کیف دستی مردونه پیدا کنم که توش پر از تراول و چک باشه به ارزش 5/6میلیارد
منم روحیه انسان دوستیم گل کنه بگردم صاحبشو پیدا کنم بعد یارو از امانت داری من خوشش بیاد و بگه بیا دختر منو بگیر منم در کمال ناباوری قبول کنم
میگی چقدر بی جنبم نه عزیز من
اون موقع که کیفو پیدا کردم نخواستم که پولو خرج کنم ولی اون موقع که دخترشو گرفتم خیلی راحت پولارو خرج میکنم
مثل اینکه میگن هلو بپر تو گلو
بعله بعله یه همچمین آدم باهوشیم من

 

فانتزیای جدید,طنز و خنده دار,طنز هاي خنده دار

 

یکی از فانتزیام اینه که
با مخاطب خاصم دعوام بشه بعد اون منو هل بده و سرم بخوره گوشه میز و ضربه مغزی بشم بمیرم و مخاطب خاصم رو ببرن زندان
بعدش ولی دم ( مادرم ) رضایت ندن و بگن باید حتما قصاص بشه
و در یک سپیده دم سرد درحالی که مخاطب خاصم یه شلوار گا گلی بپوشیده با قدم های لزان بره روی چهارپایه و موقعی که مامورمیخواد طناب رو بندازه گردنش یه صدایی از دور داد بزنه نه! ننننننه!
بعد ببینن که مامانم بیاد پیشونی مخاطب خواصم رو ببوسه و طناب رو بندازه گردنش و بگه بوئینگ من که رفت......
رو کنه به مخاطب خاصم وبگه تو هم برو به جهنم و سپس چهارپایه رو هل بده و با یک نوای غم انگیز دوربین سایه مخاطب خاصم رو که داره بالای طناب دار میلرزه نشون بده و سپس آرام وآرام بره رو به آسمون
سنگ دل هم خودتونین

 

فانتزیای جدید,طنز و خنده دار,طنز هاي خنده دار

 

فانتزي من اينه بدونم وقتي رفتيم بهشت از
كدوم درخت بايد سيب بخوريم عايا؟؟!!!!!!

 

فانتزیای جدید,طنز و خنده دار,طنز هاي خنده دار

 

فانتزی من اینه که اون صفحه تبلیغاتی که باز میشه و میگه اگه این صفحه را ببندید دیگر باز نمی شود مرد باشه و به حرفش عمل کنه



تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, | 18:28 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

یه دوستی داشتم که اصلا” اهل این سوسول‌بازیا و تقلب و این حرفا نبود.

یه روز قبل از امتحان یه چاقو میزاشت جیبش میرفت دم خونه‌ی استاد

ما شالله الان مهندس قابلی هم شده…

.

.

.

من متوجه شدم تازگیا به لطف کیبورد یه زبان جدید یاد گرفتم !

مثلا میدونم : “سشمشئ ناخذه” میشه سلام خوبی ؟

“خن” میشه اوکی !

“ذغث” میشه بای !

.

.

.

اگر نیوتون با سیب جاذبه زمین را کشف کرد

ما با دوسیب جاذبه آسمانها را کشف کردیم! :|

.

.

.

ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻞ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺰﺩﯾﮏ :

ﻣﺸﺘﺮﮎ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﻃﺮﻑ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺯﺩﯼ ؟

ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ

ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻟﯿﺎ ﻫﻤشون همین ﺟﻮﺭﯾﻦ !

ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻠﯿﺸﻮ ﻭﺍﺳﺖ ﺟﻮﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺗﻮ ﮐﻔﺶ ﺑﻤﻮﻧﻦ !

.

.

.

یه روز میرسه نسل بعدی توی تاریخ ادبیاتشون دارن آدرس سایت های ما رو حفظ میکنن

علیرضا راد که بود !؟ نام سایتش را ذکر کنید !(۲۰ نمره !)

.

.

.

میگن تو جهنم یه جایی هست

حالا خودتون میرید میبینید !

.

.

.

شما اگه دقت کنی همین کلمه “قرقروت” و یا”گوجه سبز”

یا حتی “لواشک ترش” و در بعضی مواقع هم “آب زرشک البالو” خودش…

ادامه جمله رو ول کن

آب دهنتو قورت بده بعد !



تاريخ : یک شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, | 13:15 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

بابام بهم میگه یه شامپوی خوب خارجی واسه خودت(!) بخر فردا میخام برم حموم!

.

.

.

ﻣﻦ ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺩﺭ ﻧﯿاﻮﺭﺩﻡ:

ﻣﺘﻨﻔﺮﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻨﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﭙﺮﺳﯽ ….

ﻭﻟﯽ ﭘﺪﺭﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻥ ﺍﮔﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪﺷﻮﻥ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺮﻩ

.

.

.

واقعا که مهندس واقعی یه گوسفنده !

روزی ۲۰۰۰ تا پشگل درست می کنه

همش یه اندازست !

.

.

.

کلی پول نرم افزار میدی بعد قبل نصب میپرسه آیا قوانین ما رو قبول داری ؟

خب مثلا فرض کن من قبول نداشته باشم چه غلطی میتونم بخورم !؟

.

.

.

خدا رو شکر که هنوز با خاروندنِ ردِّ کشِ جوراب رویِ پامون

میتونیم یه ذره کیف کنیم!

.

.

مسابقه پیامکی ایرانسل(هر پیام ۷۵تومان) برنده: هر روز لپ تاپ

سوال :

۱: اب خوبه؟ بله

۲:درخت چه رنگ است؟ سبز

۳:اهن سفت تره یا پنبه؟ اهن

سوال آخر: شخصی که نظریه بوروکراسی پست مدرن را باب کرد که بود و اون روز تو خلوت

خودش به چی فکر میکرد !؟

.

.

.

میدونستم آدم بدشانسی ام ولی نه تا این حد

که بیان دستمو بگیرن ببرنم وسط تا برقصم برق بره !

.

.

.

از صبح تا شب یه دونه زنگ هم نمی خوره موبایلم

بعد همینکه میرم دستشویی

۴ تا از کمپانی های بزرگ برای استخدامم زنگ زده بودن !

از امور دانشجویی هاروارد برای بورسیه تحصیلی  !

سازمان سنجش برای نتیجه کنکور سال پیش !

معلم ابتداییم واسه دادن جاییزه ای که مامانم واسم خریده بود !

مشترک گرامی اگر در دستشویی نبودید برنده جایزه بانک ملت میشدید !



تاريخ : یک شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, | 13:52 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

این یکی رو هیچ وقت نفهمیدم واسه چی یاد گرفتم

می خوام بدونم کسی هست «ب.م.م» و «ک.م.م» (ریاضی)

در طول زندگیش به دردش خورده باشه؟

.

.

.

اینکه توقع داشته باشی چون آدمِ خوبی هستی

دنیا باهات خوب رفتار کنه

مثل اینه که از یه گاو توقع داشته باشی کـــه چون گیاهخواری،بهت حمله نکنه !

.

.

.

آرزو های من خیلی بی حیان

هیچ کدوم جامه ی عمل نمی پوشن !

بی ادبا

.

.

.

کارنامه ایرانی ها :

زبان انگلیسی = ۱۹

زبان فارسی =۱۳ :|

.

.

.

پیاده شدن از مترو تو ایران مث شنای قورباغه میمونه

باید جمعیت جلوی در مترو رو بشکافی تا بتونی پیاده شی!



تاريخ : یک شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, | 13:27 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

خانوووووما شارژ ایرانسل میگیرم براتون پارک دوبــــــــــــــــــل میکنم

شارژ و شمارتونو برام بزارین

پیغامای الکی و نیمخونم

اعتماد باید ۲طرفه باشه!!

اگه بخواین وب پارک دوبلمم بهتون میدم!! :دی

.

.

.

شمام یادتونه؟؟؟)
اسم:غلام
فامیل:غلامی
غذا:غلام پلو
میوه:غلام سبز
شغل:غلام فروش
شهر:غلام رود
کشور:غلامستان
گل:غلام بو
شی:غلام پلاستیکی
ماشین:همونی که غلام سوار میشه اسمشو نمیدونم
یه جور مینوشتیم انگار گفتن اولش با غلام شروع شه
بعد تازه بهمونم میگفتن مثلا غلام پلاستیکی وجود نداره، در دفاع از ورژن
پلاستیکی غلام چنان جنگ خونینی به راه می افتاد که تو ۸ سال جنگ تحمیلی
به راه نیافتاد! رو نبود که!

.

.

.

بابابزرگم هشتاد سالشه همیشه اصرار می کنه که بذارید

من از خونه تنهایی برم بیرون مگه زندانی گرفتید؟

می خوام برم نون و روزنامه اینا بگیرم…

یه روز بعد از کلی اصرار گفتیم باشه برو ولی مواظب باش…

رفته نونوایی محل به همه ی اونایی که تو صف بودن

گفته عجب روزگاری شده پنج تا دختر دارم پنج تا پسر

تو این سن و سال من ِ پیرمرد باید بیام تو صف وایسم نون اونارم من بگیرم :|

.

.

.

هیچ چیز گــــــــــران تر از اشـــــــک یک زن جود ندارد…!

هنگامی که یک قطره بیرون می آید…
اول با خط چشم “l’oréal” و…
و ریمل مژه “Dior” و “bourjois” و… مخلوط میشود…
پس از آن هنگامی که پایین می آید و به گونه میرسد…
با “D & G blusher” و “Collistar” و… مخلوط میشود…
و در صورت لمس لب ها، با رژ لب “Maybelline” و “Kiko” و… مخلوط میشود…
این به این معنی است که یک قطره است به ارزش حــــــداقل $۳۰
پس قدر این اشکارو بدونید

.

.

.

ما تو حمومون وان نداریم

وگرنه تا حالا چن بار خود کشی میکردم خیلی کلاس داره لامصب !

.

.

.

اگر کره ای ها میدونستن تیم های قرمز پوش وقتی ده نفره میشن

تازه جون میگیرن و حریفاشون رو میبرن به داور التماس میکردن که شجاعی اخراج نشه !

.

.

.

مامانم بهم زنگ زده

من : جانم؟

مامانم : جانم نیست منم!

.

.

.

الان تو ماهی از سال هستیم که پدرا وقتـی نصف شب بیدار میشن؛

نه کولر روشنه نه بخاری که خاموش کنن، میرن پنجره رو میبندن :|



تاريخ : یک شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, | 13:21 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |


بعضیا هستن یهو آنلاین میشن ؛

طی یه عملیات انتهاری تو ۵دقیقه, ۵۵تا پست میزارنُ آف میشن

امـریـکـا از اینا میترسه حمله نمیکنه…. :|

.

.

.

پسر کوچولو بعد از رفتن به رختخواب: بابااااااا

پدر: بله؟

پسر کوچولو: میشه برام یه لیوان آب بیاری؟

پدر: نخیر نمیشه. قبل از اینکه بخوابی گفتم آب می خوری؟ گفتی نه.

۳ دقیقه بعد، پسر کوچولو: بابااااا تشنه امه، یه لیوان آب میاری؟

پدر: نخیرررر، اگه یه بار دیگه آب بخوای، میام یکی میزنم توی گوشت تا بخوابی.

۵ دقیقه بعد، پسر کوچولو: بابا…. میشه وقتی میای منو بزنی، یه لیوان آبم بیاری !

.

.

.

یکی اومده بهم پی ام داده

دلم میخواد بمیرم ..

مرتیکه مگه من عزراییلم ….؟؟ برو بمیر …..!

.

.

.

شماهم وقتی شبا یهو از خواب بیدار میشید گوشیتونو با یه چشم چک میکنید!؟

.

.

.

یه روز کتابمو دادم به دوستم از صفه ۷۸ میشه فهمید شام قرمه سبزی داشتن

از صفه ۱۰۴ هم میشه فهمید بعدشم انار کوفت کرده !

.

.

.

توی دوره و زمونه ایی که یه پسر ۱۶ ساله با ۴۰ کیلو وزن و یه ماشین شاسی بلند

میشه مرد رویاها ما همون نامرد باشیم بهتره !

.

.

.

همه مخاطب خاص دارن من مخاطب ماست دارم :|

 

 



تاريخ : یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, | 13:31 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

تا پامو از در میذارم بیرون با این وضیت رو به رو میشم ..!

بابا آخه چقد محبوبیت .. چقد معروفیت ..چقد ..!!

خسته شدم بابا دست از سرم بردارین ..خخخخخ...!!

عکس های خنده دار و جالب www.taknaz.ir

 

وضیت آشپز خونه ما وقتی مامان اینا میرن مسافرت و با رفقا دورهم  و ...

عکس های جالب و خنده دار  -www.jazzaab.ir

 

رانندش کی بوده؟

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

این عکسها را ببینید و فقط بخندید | www.irannaz.com

 

http://www.imgiran.com/images/bz53pjzmoby03rbg8us.jpg

 

ght1 زن من معتقده رانندگیش از من بهتره. عکس طنز خفن

 

 



تاريخ : شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, | 15:36 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

 

عکس های جالب و خنده دار با توضیح

 

 

جان من بخور دیگه

من به هر کسی موز تعارف نمیکنم !

جدیدترین عکس های خنده دار

 

 

 این دفه رو میبخشم

دیگه تکرار نشه !

بهترین عکس های خنده دار

 

 



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, | 13:10 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |
پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟
دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz
پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟
دختر‌ : تهران/نازنین/۲۲
پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه.
 

دختر: مرسی!شما مجردین؟

ﭘﺴﺮ : ﺑﻠﻪ. ﺷﻤﺎ ﭼﯽ؟ازدواج ﮐﺮدﯾﻦ؟

دﺧﺘﺮ : ﻧﻪ. ﻣﻨﻢ ﻣﺠﺮدم. راﺳﺘﯽ ﺗﺤﺼﯿﻼﺗﺘﻮن ﭼﯿﻪ؟

ﭘﺴﺮ : ﻣﻦ ﻓﻮق ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ از داﻧﺸﮕﺎه MIT َا ِﻣﺮﯾﮑﺎ دارم. ﺷﻤﺎ ﭼﯽ؟

دﺧﺘﺮ : ﻣﻦ ﻓﺎرغ اﻟﺘﺤﺼﯿﻞ رﺷﺘﻪ ﮔﺮاﻓﯿﮏ از داﻧﺸﮕﺎه ُﺳﺮﺑﻦ ﻓﺮاﻧﺴﻪ ھﺴﺘﻢ.

ﭘﺴﺮ : wow ﭼﻪ ﻋﺎﻟﯽ!واﻗﻌﺎ از آﺷﻨﺎﯾﯿﺘﻮن ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ.

دﺧﺘﺮ : ﻣﺮﺳﯽ. ﻣﻨﻢ ھﻤﯿﻦ ﻃﻮر. راﺳﺘﯽ ﺷﻤﺎ ﮐﺠﺎی ﺗﮫﺮان ھﺴﺘﯿﻦ؟

ﭘﺴﺮ: ﻣﻦ ﺑﭽﻪ ﺗﺠﺮﯾﺸﻢ. ﺷﻤﺎ ﭼﯽ؟

دﺧﺘﺮ : ﻣﺎ ھﻢ ﺧﻮﻧﻤﻮن اوﻧﺠﺎس. ﺷﻤﺎ ﮐﺠﺎی ﺗﺠﺮﯾﺶ ﻣﯽ ﺷﯿﻨﯿﻦ؟

ﭘﺴﺮ : ﺧﯿﺎﺑﻮن درﺑﻨﺪ. ﺷﻤﺎ ﭼﯽ؟

دﺧﺘﺮ : ﺧﯿﺎﺑﻮن درﺑﻨﺪ؟ ﮐﺠﺎی ﺧﯿﺎﺑﻮن درﺑﻨﺪ؟

ﭘﺴﺮ : ﺧﯿﺎﺑﻮن درﺑﻨﺪ. ﺧﯿﺎﺑﻮن…… ﮐﻮﭼﻪ……ﭘﻼک….ﺷﻤﺎ ﭼﯽ؟

دﺧﺘﺮ : اﺳﻢ ﻓﺎﻣﯿﻠﯽ ﺷﻤﺎ ﭼﯿﻪ؟

ﭘﺴﺮ : ﻣﻦ؟ ﺣﺴﯿﻨﯽ! ﭼﻄﻮر؟

دﺧﺘﺮ : ﭼﯽ؟وﺣﯿﺪ ﺗﻮﯾﯽ؟ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﯽ ﭼﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ﺗﻮ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯽ اﻣﺮوز ﺑﺎ زﻧﺖ ﻣﯽ ﺧﻮای ﺑﺮی
ﻗﺴﻄﺎی ﻋﻘﺐ ﻣﻮﻧﺪه ﺧﻮﻧﻪ رو ﺑﺪی.!ﻣﮑﺎﻧﯿﮑﯽ رو ول ﮐﺮدی ﻧﺸﺴﺘﯽ ﭼﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟

ﭘﺴﺮ : ِا ﻋﻤﻪ ﻣﻠﻮک ﺷﻤﺎﺋﯿﻦ؟ﭼﺮا از اول ﻧﮕﻔﺘﯿﻦ؟راﺳﺘﺶ! راﺳﺘﺶ!دﯾﺸﺐ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﮫﺘﻮن ﺑﮕﻢ
اﻣﺮوز ﺑﺎ ﻓﺮﯾﺪه…. آﺧﻪ ﻣﯽ دوﻧﯿﻦ………..

دﺧﺘﺮ : راﺳﺘﺶ ﭼﯽ؟ ﺣﺎﻻ آدرس ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻨﻮ ﺑﻪ آدﻣﺎی ﺗﻮی ﭼﺖ ﻣﯿﺪی؟ﻣﯽ دوﻧﻢ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺪه ﭼﯽ ﺑﮕﻢ!

ﭘﺴﺮ : ﻋﻤﻪ ﺟﺎن ! ﺗﻮ رو ﺧﺪا ﻧﻪ! ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺪه ﭼﯿﺰی ﻧﮕﯿﻦ!اﮔﻪ ﺑﻔﮫﻤﻪ ﭘﻮﺳﺘﻤﻮ ﻣﯿ ّﮑﻨﻪ!ﻋﻮﺿﺶ ﻣﻨﻢ ﺑﻪ ﻋﻤﻮ
ﻓﺮﯾﺒﺮز ﭼﯿﺰی ﻧﻤﯽ ﮔﻢ!

دﺧﺘﺮ : او و و و م ﺧﺐ! ﺑﺎﺷﻪ ﭼﯿﺰی ﺑﮫﺶ ﻧﻤﯿﮕﻢ. دﯾﮕﻪ اﺳﻢ ﻓﺮﯾﺒﺮزو ﻧﯿﺎرﯾﺎ! راﺳﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮم ﻋﻤﻮ
ﻓﺮﯾﺒﺮزت اوﻣﺪ. ﺑﺎی

ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ﻋﻤﻪ ﻣﻠﻮک! ﺑﺎی……



تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, | 18:36 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

یه گلدون میخری ۱۰۰هزار تومن، هر روز دمای هوای اطرافشو اندازه می گیری، به دقت بهش آب معدنی میدی، بعد دو هفته خراب میشه!
اونوقت پیاز، تو سردترین و تاریکترین قسمت خونه درختچه میشه!!!!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند دروغ رایج :

۱:کار که عار نیست!

۲:همه ادما زیبایی خاص خودشون رو دارن!

۳:پول که شخصیت نمیاره!

۴:علم بهتر از ثروته!

۵:فکر کردی چی ، مملکت قانون داره!

۶:تن آدمی شریفست به جان آدمیت, نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!

۷:تلاش کنی به هرچی که بخوای میرسی!

۸:پول چرک کف دسته!

۹:پدر مادر بچه هاشون رو به یک اندازه دوست دارن!

۱۰:خدا ادم ها رو برابر آفریده!

۱۱:بچه دختر ، پسرش فرق نداره!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دقت کردی وقتی یکی بهت میگه: «اگه یه سوال ازت بپرسم راستشو میگی؟»
نگران می شی، یاد تمام دروغا و کارای بدی که انجام دادی میفتی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یارو میره سمعک بخره فروشنده میگه: همه جورشو داریم از هزار تومنی تا یک میلیون تومنی.
طرف میپرسه: هزارتومنی اش چطوری کار می کنه؟ فروشنده میگه: این اصلا کار نمیکنه فقط مردم با دیدنش بلندتر حرف می زنن!!!……..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادتونه بچه که بودیم تا توى یه جمعى میرفتیم حوصله نداشتیم،خجالت میکشیدیم بابا مامانمون میگفتن:سلام کردى به عمو؟ ما هم مثل خر تو گل میموندیم! یهو طرف به دروغ میگفت: بعععععله،سلامم کرد پسر گل!!!!
عاشق این ادما بودم،دمشون گرم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در روزهای خوبتان بدانید که همین خاطرات بعدا شمارو دیوانه می کند…!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شما هارو به تهدیگ ماکارونی قسمتون می دم وقتی دارین با تلفن یا موبایل صحبت می کنین با خودکار روی هر چیزی که دم دستتون بود چرت و پرت ننویسین یا نقاشی نکشین…
آخه من الان این مدرک پایان تحصیلاتم که بابام در حال موبایل صحبت کردن روش عکس اولاغ کشیده ،کجا ببرم نشون بدم …

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جون مادرتون اگه ماشین صفر می خرین رو شیشه بنوسید «ماشین صفره»
ولی پلاستیک های رو صندلیشو بکنید!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اون تیکه ی آخر پیتزا که سیر شدی و می مونه و خورده نمیشه

همون لعنتیه که روحش وقت گشنگی میاد سراغت !!!



تاريخ : سه شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, | 18:33 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

یه سوال دارم ، اینکه میگن سی و دو بار غذاتونو بجوین رو کی رعایت کرده ؟

والا ما اومدیم رعایت کنیم ۱۷-۱۸ بار جویدیم داشت حالمون بهم میخورد

انگار با گوشت کوب له کردی غذارو یه استکان آبم قاتیش کردی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هنوزم که هنوزه ، هستند کسایی که وقتی میخوای بری بیرون

میـپـرسن: ” کجا !؟ “

و بلافاصله بعد از شنیدن جواب ” میــــرم بیرون “

از جانب شما قانع شده و به آرامش خاصی میرسند !

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش …

اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند !

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فامیلمون یه اس.ام.اس فلسفی فرستاده بود؛

نمیدونم چی شد replay رو اشتباهی زدم اس.ام.اس خالی براش سند شد.

جواب داد: دنیایی از حرفهای نگفته … مرسی!

ینی یه آدم سالم دور و برمون نیست به خدا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیر شدم آخرشم نفهمیدم کاربرد مداد سفید تو جعبه مداد رنگی چی بوده !؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همیشه باید یکی باشه که سه نقطه ی آخر جمله تو بفهمه... !

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یکی میگفت : باید از کنار مشکلات باسرعت عبور کنی و بگی : “میگ میگ”

اما نمیدونست مشکلات نشستن رومون میگن : “انگوری انگوری” !



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, | 18:30 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

توی پارک با عجله برین کنارش بشینین و بگین معذرت می خوام دیر کردم . خب چیکارم داشتی که گفتی بیام اینجا ؟ ( باید یه جایی باشه که چند نفر حضور داشته باشن ) معلومه که اون انکار می کنه . بعدش نوبت شماست فوری بگین مگه نگفتی بیا اینجا این رنگ لباسمه و این رنگ روسریمه ؟ باز هم اون انکار میکنه . شما این طوری ادامه بدین : خب اگه از اینایی که اینجا نشستن خجالت میکشی بریم یه جای خلوت... مطمئن باشید اون داغ میکنه . بعدش شما با عصبانیت بلند شین و یه کاغذ جلوش بندازین سر کا گذاشتی منو ؟ بیا اینم شماره ای که دادی ... دیگه به من زنگ نزن وگرنه می دمت دست پلیس بعدش ول کنین برین

.

.

.

  توی جمع یه سی دی بهش بدین . بگین خیلی باحال بود دستت درد نکنه ... اگه بازم از اینا داری بهم بده قیمتش هرچی باشه قبوله .... اونم اینور و اونورو نیگاه میکنه میگه اشتباه گرفتی آقا ( یا شایدم فوش خار و مادر بکشه به جونتون ) شما هم طوری وانمود کنین که انگار حواستون نبوده توی جمع هستین و ازش معذرت بخواین و برین سر جاتون بشینین .

.

.

.

 مثل معتاد ها خودتون رو به موش مردگی بزنین و برین جلو و به لهجه ی معتادی بگین : خانوم دشتم به دامنت از اون چیزا که دیلوز دادین باژم هملاتون هشت ؟ دالم میمیلم از خمالی به جون تو . هرچی منتظل موندم نیومدین و خیلی شانش آولدم که اینجا پیداتون کلدم بیا اینم پولش ... اون رنگ عوض میکنه ( سیاه سفید سرخ قهوه ای آبی ) و انکار میکنه ولی شما ول کن نشین و هی پیله کنین ... دوباره انکار میکنه .... شما بگین : خانوم من شبا لوی ژوغال می خوابم من به اندازه ی کافی شیاه هشتم خواهشا تو دیگه مالو شیاه نکن....



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, | 20:27 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

 

 

آموزش ضایع کردن دخترا در جمع

 

1) با عصبانیت برین جلوش و تو چشاش زل بزنین و بگین چیه به من خیره شدی ؟ چیزی میخوای ؟ به غیر از من کس دیگری هم هست که بتونی نگاش کنی ...... همش خیره شدی به من که چی بشه ؟ حالا اینا به کنار . چرا چشمک میزنی ؟ چرا ابروهاتو واسه من بالا و پایین می کنی ؟ خجالت بکش. شرم کن . 05 نکنه در موردم فکرای بد میکنی ؟ اصلا چه معنی داره یه دختر به پسر چشمک بزنه

.

.

.

۲ ) اگه دیدین دختر با عجله داره راه میره یا اگه دیدین یه دختر داره میدوه... شما از پشت سر دنبالش کنید و بگین آی دزد آی دزد بگیرینش دار و ندارم رو برد ... اگه دختر وایساد و شما رو نیگاه کرد بازم داد بزنید که : دزد همینه که ایستاده . اگه دختر ترسید و پا به فرار گذاشت خوش به حالتون میتونید یه تعقیب و گریز حسابی راه بندازین و از این کار لذت ببرین ولی اگه وایساد و فرا نکرد برای اینکه ضایع نشین به دویدن ادامه بدین و بازم داد بزنید آی دزد....

.

.

.

۳ ) توی تاکسی اگر یه دختر کنارت نشسته بود .. وقتی که خواستین پیاده بشین بهش بگین مگه نمیای ؟اون هاج و واج شمارو نگاه میکنه . بهش فرصت ندین و بگین چرا انقدر زود جا زدی ؟ بعدش در تاکسی رو ببندین و برین و ما بقی ماجرا رو به افراد حاضر در تاکسی واگذار کنید



تاريخ : سه شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, | 13:20 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

 

 

رﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﻭﺳﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺎﮐﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ، ﻟﭗ ﺗﺎﺑﺸﻮ
ﮐﻮﺑﯿﺪ ﺭﻭﻣﯿﺰ، ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻟﭙﺘﺎﺑﺘﻮﻥ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ
ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ.
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ : ﭼﺮﺍ؟
ﺩﺧﺘﺮﻩ : ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﻗﺪﯾﻤﯿﻢ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﯾﺰﻡ!
... ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ : ﺧﺎﻧﻢ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﻣﯿﺸﻪ ﻟﻄﻔﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ
ﺑﺪﯾﻦ؟
-ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻟﭗ ﺗﺎﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ، ﯾﻪ ﻣﻮﺱ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ
-ﺭﻭﯼ ﻓﺎﯾﻞ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﺎ ﻣﻮﺱ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ cut ﺭﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ.
- ﻣﻮﺱ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ.
-ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻣﻮﺱ ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻟﭗ ﺗﺎﺏ ﺟﺪﯾﺪﻩ ﻭﺻﻞ ﮐﺮﺩ.
- ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ PASTE ﺭﻭ ﺯﺩ !!!!
.
- ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺳﮑﺘﻪ ﮐﺮﺩ ﻣﺮﺩ......!

.

.

.

پسر : الو گلابی؟
دختر : سلام کثافت
بعد هردو از ته دل میخندن :))
پسر : خوبی کج و کوله ی من
دختر : به توچه عشقم خوبم تو خوبی
...پسر : خــــــــر نفهم حالتو میپرسم میگی به تو چه؟ شیطونه میگه بزم شل و پلش کنم ها
دختر : گفتم که خوبم الاغ تو خوبی :))
پسر: فدای خنده هات شم که مثل شتر میخندی نفسم
دختر : مـــــــــرگ شتر خودتی روانی
پسر : دلم واست تنگ شده بود آشغال دوست داشتنی
دختر : منم
پسر : خوب دیگه بسه خیلی باهات حرف زدم پر رو شدی
دختر : کوفتت شه باهات حرف زدم
پسر: مواظب خانمی الاغ من باش
دختر : چشم اقای بی ادب
پسر : دوست دارم دیوونه
دختر : منم دوست دارم آقاهه

و بعد خداحافظی با خنده حتی تا چند لحظه بعد از این که تماسشون تموم میشه خنده رو لب هردوشونه .
هی زندگی:((



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, | 14:13 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟
-بله ،شما؟
-من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم .

شماره ناشناس بعدی :
-دوست پسر داری؟
-نه نه اصلا
-من دوست پسرتم ……واقعا که …
-عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!!
- خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو….

.

.

.

اولین جلسه ی کلاس بود، استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند،
رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد!
پرسید: واسه چی بارانه؟
دختر جواب داد: واسه اینکه روز تولدم بارون میومده !؟
یه نفر از ته کلاس داد زد : خوبه اون روز آفتابی نبوده !!!

.

.

.

زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند وآنها را خواستند!
پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم
ماموران مدرک خواستند،
زن و مرد گفتند نداریم !
ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید ؟!
زن و مرد گفتند …

برای ثابت کردن این امرنشانه های فراوانی داریم … !

اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند،
ما دستهایمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند،
ما رویمان به طرف دیگریست!



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, | 13:4 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

caricator 1 عکس های خنده دار سری 6

 

caricator 2 عکس های خنده دار سری 6

 

caricator 5 عکس های خنده دار سری 6

 

caricator 9 عکس های خنده دار سری 6

 

caricator 10 عکس های خنده دار سری 6

 



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, | 1:55 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

نگهداشتن با تف

sri12 5 عکس های خنده دار سری 12

 

sri10 11 عکس های خنده دار سری 10

 

seri7 4 عکس های خنده دار سری 7

 

sri5 4 عکس های خنده دار سری 5

 

seri4 5 عکس های خنده دار سری 4

 

 



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, | 1:45 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

fun pic sri9 9 عکس های خنده دار سری 9

 

fuuny pic 20 haftegy 1 عکس های خنده دار سری 20

 

funny pic sri18 10 عکس های خنده دار سری 18

 

funnypic seri16 7 عکس های خنده دار سری 16



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, | 1:33 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

کی قبول داره زیبایی تو سادگیه؟؟؟؟؟؟؟

 

 

عمومی یعنی چی؟؟؟؟

 

چه جوری خودشو نگه داشته؟؟؟

 

 



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, | 1:20 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, | 22:29 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |



تاريخ : پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:, | 17:42 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

افت تحصیلی پیدا کرده اید؟
مشروط میشوید؟
هی زرتو زرت شکست عشقی میخورید؟
ترشیده اید؟
به افق بپیوندید
ما محوتان میکنیم
محوستان شریف
با مجوز رسمی از وزارت افق!!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

روابط عمومي افق اعلام کرده که ...
ظرفيت افق تکميل شده
بريد يه جاي ديگه محو بشيد جون مادرتون!
حالا من کجا محو بشم؟!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که ...
سعی كنم بيدار بمونم
و ببينم كی خوابم ميبره
ولی همیشه باز صبش پاميشم يادم نيس!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

يکي از فانتزيام اينه که ...
به بچه ۲ ، ۳ ساله پیدا کنم
بهش بگم مامانتو گرگ خورد
انقده خوبه!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیای من اینه که سیگارمو با فندک زیپو روشن کنم بعد فندک رو پرت کنم پشت سرم پمپ بنزین منفجر بشه منم خونسرد بیام طرف دوربین از کادر خارج بشم …

  ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

یکی از فانتزیام اینه که از بانک زنگ بزنن بگن شما برنده شدید ! منم با لبخندی تلخ بگم حتما خونه برنده شدم یا ویلا یا شایدم صد میلیارد پول نقد یا … هیییییییی ! بدید به فقرا …
بعد بگن نه دیوونه تو پراید برنده شدی !!!!!
بعد دیگه از شدت خوشحالی سکته کنم و به رحمت ایزدی بپیوندم …

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که ازدواج کنم و وختی میرم خونه عربده بکشم عیاااااال! بعد زنم خودش بره کمربندو بیاره بگه عاغامون بگیر بزن سیاهو کبودم کن ، تو نزنی کی بزنه ؟؟؟
بعد منم بگم پاشو ضعیفههههه شووووما تاج سره مایییییی …

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که یه روزی علم به جایی برسه که بشه غیب بشیم بعد من برم خونه آقای فلانی ببینم پسر/دختر آقای فلانی از صبح تا شب چه غلطی میکنه که بابام این همه دوسش داره و از تعریف میکنه !

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که توی یک مهمونی یهو وارد بشم و دخدرا که دارن میوه پوست می کنن همه دستاشون رو ببرن از خوشتیپی من !!!
و بعد از اینکه یِکَم نشستم ، پاشم حرکت کنم به سمت افق …

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم



تاريخ : سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, | 21:35 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

اسممون و گذاشتن :ملیکا
خاله و دخترخاله ها بهم می گن : mel mel
دایی تا بهم میرسه میگه: مَلَکا ذکر تو گویم که تو پاکیو خدایی…
پسردایی کوچیکه ام بلد نبود بگه ملیگا میگفت: پیتیلا
بهنوش میگه: پیتیکا
عطیه میگه:ملی
استاد زبانمون آقای چمنی می گفت :میــلــیــکا
بعضی از فامیل های بابام میگن: مَـــلیکا
بعضی از دوستان عنایت دارن میگن : مِـــلیک
دخترخاله کوشولوم میگفت: میخا
حالا شده: میکا
بعد عمه ام امشب اس داده: چطوری پولیکا؟؟؟؟؟!!!! ­!!
اینجور اسم با مسما و انعطاف پذیری دارم من
*********جملات طنز**********
شما هم قبل از خاموش کردن لامپ
وامیستین مسیر برگشت به جای خوابتون و جای گوشیتون رو از حفظ میکنین
یا فقط من اینجوریم !؟
*********جملات طنز**********
دقت کردین درست وقتی که عجله داری یا هوا سرده یا جیش داری
کلیدت تو غیر قابل دسترس ترین سوراخ کیف و جیبت مدفون شده !؟
*********جملات طنز**********
شاید دل من عروسکی از چوب است ، مثل قصه ی پینوکیو محبوب است
اما چه دماغی داره این بیچاره ، از بس که نوشته ” حال من هم خوب است ” !
*********جملات طنز**********
در پاک بودن فوتبال‌ ما همین بس که:
یکی به یکی میگه کیسه کش ! اونم به اون یکی میگه لنگی !
که هردو مظهر پاکی و نظافت هستن !
*********جملات طنز**********
یه کشف جدید:
شما میتوانید با زدن راهنما سرعت ماشین کناریتون را تا چندین برابر افزایش دهید!
*********جملات طنز**********
همه را صدا زدم جز خدا
هیچ کس جوابم را نداد جز خدا . . .
*********جملات طنز**********
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻔﮕﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ
ﻓﮏ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻐﺾ ﺩﺍﺭم ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮔﻔﺖ :
ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ ﭼﺮﺍ ﺑﺮ ﻋﮑﺲ پوﺷﯿﺪﯼ ؟

 



تاريخ : سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, | 16:26 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

به

 

 

 

 

 

منشی شرکتمون میگم برو تو پروگرام فایل

 

میگه کامپیوترو روشن کنم ؟ خنده بازار دااااااااااغ ( نوشته های جالب و خنده دار )

 

 

 

 

 

 

 

  گفتم نه , چند تا سوراخ پشت کیس گذاشتن

 

از اونجا سعی کن به حول و قوه الهی وارد بشی 

خنده بازار دااااااااااغ ( نوشته های جالب و خنده دار )   

 

.

 

.

 

.

 

  استاد فیزیک ۲ ما یه استاد جا افتاده و تقریبا مسنی بود…

 

به ندرت شوخی میکرد ولی همه دوسش داشتن.

 

 

یه بار سرکلاس وسط درسش یه چیزی رو استباه گفت بنده خدا…

 

  

تا آخرای کلاس یه پسر بی مزه هی داشت نچ نچ میکرد می رفت رو مخ همه…

 

این شد که

 

  

استاد موجه ما یهو برگشت با خونسردی تمام گفت:

 

کیه داره باباشو صدا میکنه؟؟؟ 

خنده بازار دااااااااااغ ( نوشته های جالب و خنده دار ) 

 

.

 

  .

 

  .

 

یه سوالی هست مدت هاست ذهن ِ منو مشغول کرده ..

 

  

من میخوام ببینم اونی که داشت زبان فارسی رو اختراع میکرد

 

  اون روز اول …

 

 

   چی شد که تصمیم گرفت قورباغه ق اولش«ق» باشه غ دومش«غ» ؟

 

  .

 

  .

 

  .

 

  خدایا این همه چاله انداختی توی زندگی ما

 

خب یه دونشو

   مینداختی رو لوپمون !

 

  .

 

  .

 

  .

 

  دماغتون رو بگیرید و سعی کنید برای ۵ ثانیه بگید «ممممممممم»

 

 

  بعله یه همچین کارایی بلدم من !

 

  .

 

  .

 

  .

 

 

  بخاطر میخی نعلی افتاد.بخاطر نعلی اسبی افتاد

 

  بخاطر اسبی سواری افتاد.بخاطر سواری جنگی شکست خورد

 

  بخاطر شکستی مملکتی نابود شد

 

و همه اینها بخاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود…!!!



تاريخ : سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, | 13:6 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

یکی از فانتزیام اینه که
برم امریکا تو جلسه معرفی شرکت کنم .
همین وسط ها ی جلسه گوشی Glx ام زنگ بزنه
منم بگم sorry و به راحتی گوشی رو از جیبم در بیارم و در حالی که بقیه
دارن به من میخندند یهو گوشی یکی شون زنگ بزنه ولی هر کاری کنه
گوشی جدید apple اش از جیبش در نیاد . منم یه پوزخند بزنم و
در حالی که بقیه دارن با تعجب به من نگاه میکنند و میگند wait , wait !!!
تو افق ناپدید شم :)

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﺑﺮﻗﯽ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﺎﻻ ... ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺑﯿﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻌﺪ ﻧﮕﺎﻫﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ، ﺗﻮ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﺑﺸﯿﻢ ، ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺑﺎﻻ ، ﺍﻭﻥ ﺑﺮﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﻬﻮ ﺷﯿﻢ

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که تو مه پنهان شم
بعد فانتزیایی که میان تو مه محو شن رو با دمپایی ابری خیس اونقد بزنم که صدا سگ دربیارن تو مه !!!!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه یه لامبورگینی رونتون بخرم پشتش بنویسم
(عاقبت فرار از مدرسه)

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

يکى از فانتزيام اينه تو خيابون دوس دخترم و با يکي ببينم بعد من برم نزديکش يه تف درشت ابدار بکنم تو صورتش بگم لياقتت همينه بعد يه دوست دختر خارجى خوشگلم با يه پورشه بياد بگه '' pouya come on '' بعد منم بگم '' Ok baby i am coming '' بعد تو افق محو بشيم و جى اف اوليم از بغض بميره يه تف ديگه رو جسدش کنم :|
به روح هم اعتقاد ندارم

 

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که ..
تهیه کننده برنامه کودک بشم بعدش
بجا این خاله ها،
عمه بیارم!



تاريخ : یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, | 18:23 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

troll12 IranYan.com 9 ترول های خنده دار و باحال (سری 12)

troll12 IranYan.com 8 ترول های خنده دار و باحال (سری 12)

troll12 IranYan.com 7 ترول های خنده دار و باحال (سری 12)

زنها مثل میوه اند
هر کدام رنگ شکل و مزه خودشان را دارند …
اما مشکل مردها اینه که عاشق سالاد میوه اند …! :|
.
.
.
عکاس سرکلاس درس اومده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس یادگارى بگیره،
معلم هم داشت همه بچه‌ها را تشویق می‌کرد که دور هم جمع بشن
معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه ‌تون بزرگ شدید
به این عکس نگاه کنید و بگید:
این احمده ،الان دکتره ، یااون مهرداده ، الان وکیله
یکى از بچه‌ها ازته کلاس گفت : اینم آقا معلمه، الان مـــــــــــــرده ! :lol:
.
.
.
با سلام
یارانه شما این ماه واریز نمیشود
شما را در پراید مشغول خوردن پسته دیده اند ! :D
.
.
.
لیست فیلمهای سینمایی ایام نوروز اعلام شد :
او یک پراید سوار بود
بوی خوب پسته
بابا با گوشت گُریخت
رویای سفر در عید
جدال مهمانان بر سر آجیل
بخاطر ۵۰۰ تومان عیدیه بیشتر
گریز از میزبانی
مرغ ترکیه ای یا مرغ تایلندی
و …
.
.
.
ﺑﻪ یارو ﻣﻴﮕﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﻮ ﺗﺎﻛﺴﻰ ﻛﻰ ﻛﻨﺎﺭﺕ ﺑﺸﻴﻨﻪ؟
ﻣﻴﮕﻪ: ﻳﻪ ﺩﺧﺘﺮﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﺎ ﻧﺎﻣﺰﺩﺵ! ﻣﻴﮕﻦ : ﭼﺮﺍ ؟
ﻣﻴﮕﻪ: ﺍﻭﻧﺎ ﻣﻴﭽﺴﺒﻦ ﺑﻪ ﻫﻢ
، ﺟﺎﻯ ﻣﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﻴﺸﻪ ! :D
.
.
.
داشتم ماهی میخوردم که یهو استخون ماهی گیر کرد توی گلوم
هر کاری کردم در نیومد ،مجبور شدم زنگ بزنم به خدمات شرکت glx :D



تاريخ : یک شنبه 14 مرداد 1392برچسب:, | 18:13 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

troll12 IranYan.com  ترول های خنده دار و باحال (سری 12)

 

troll12 IranYan.com 3 ترول های خنده دار و باحال (سری 12)

 

troll12 IranYan.com 5 ترول های خنده دار و باحال (سری 12)

ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﻏﺬﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﺪﻩ
ﻣﯽ ﮔﻪ ۲ ﺗﺎ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻫﻤﺒﺮﮔﺮ ﺳﺎﺩﻩ
ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﻧﮕﻔﺘﯽ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﯿﺘﺰﺍ؟
ﮔﻔﺖ: اگه واست ﭘﯿﺘﺰﺍ میگرفتم ﮔﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺷﺪ
ﺑﺮﺍ ﺗﻮ ﻫﻤﺒﺮﮔﺮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ! :|
به دوتا پرورشگاه سر زدم هردوتاشون گفتن قیافت خیلی آشناس !
.
.
.
یکی از معضلات بچگیم این بود که
چرا من نمی تونم مثل شخصیت های کارتون
که اشکاشون به دو طرف پرت میشد گریه کنم !
.
.
.
پسره نوشته بود :
جــای خــالی تــــورو اِنقـد بـــا چـشام آب میدم تا بـــــازکـنــارم ســبز بشــی..!
فکر کنم مخاطبش یونجه بوده! :|

.
.
.
پر سودترین معامله ای که ما دهه شصتیها انجام دادیم
تعویض نون خشکه با جوجه رنگی بود :D
.
.
.
بالاخره یه روز زنگ میزنم چین ،
اون یارو که گوشی رو برداشت گفت 你好
من میگم 陰莖 !
گوشی رو قطع میکنم . بفهمه دنیا دست کیه
ما خر نیستیم که این جنس های بنجلشو بندازه بهمون !
بعععله من یه همچین آدم وطن پرستی هستم :|



تاريخ : یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, | 12:59 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

 

سلوووووومی دوباره خدمت عزیزای خودم.

به علت در پیش بودن شب های قدر تا آخر هفته بای .........



تاريخ : شنبه 5 مرداد 1392برچسب:, | 21:28 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

شب عروسی, یکی از فانتزی هام اینکه

آخرین ورژن فانتزیام اینه که ﺍﻓﻘﻮ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﻨﻢ و همینجوری الکی ﺗﻮﺵ ﻣﺤﻮ ﺷﻢ …

یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید

یکی از فانتزیام اینه که یکی بخواد به یکی دیگه شلیک کنه بعد من داد بزنم نننننههههههههه و خودمو بندازم جلوی گلوله ، بعد خون بپاشه از قلبم بیرون و مردم دورم جمع بشن با گریه بهم افتخار کنن ؛ از اون طرف کارگردان داد بزنه کات اقا کات بازم خراب کردین اهههههه …

یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید

‏یکی از فانتزیام اینه که بچه هام یه دو قلوی پسر و دختر بشن ! بعد اسم دوتاشونو بذارم “رها” … بعد وقتی که دعواشون میشه بزنن تو سر و کله ی هم ، منم داد بزنم بگم : رها ، رهارو رها کن !

یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید

‏یکی از فانتزیام اینه که چنتا آدم گردن کلفت اجیر کنم نزدیک افق تا هرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو … !
‏انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ؛ زرت و زورت میرن افق محو میشن !!!

یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید

‏یکی دیگه از فانتزیام اینه :
‏سوار یه پیکان تاکسی بشم ، یه تراول ۵۰ تومنی تا نخورده رو بدم به راننده …
‏راننده بگه آقا یه نفرید ؟؟؟
منم یه کم مکث کنم و با یه لبخند معنی دار بگم : خعلی وقته …
‏بعدش پیاده بشم و تو افق حرکت کنم !
‏راننده هم از پشت صدام بزنه آقا … آقا … آقا ، بقیه پولتون !!!
‏منم کُتمو بندازم رو دوشمو بی توجه به راننده تو تاریکیا محو بشم

یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید

یکی از فانتزیام اینه یه روز یه دختر داشته باشم …
به دخترم پول تو جیبی نمیدم، تا یواش از پشت سرم بیاد
دستاشو حلقه کنه دور گردنم، موهاشم بخوره تو صورتم
در ِ گوشم پچ پچ کنه
بگه بابایی بهم پول میدی ؟
داریم با بچه ها میریم بیرون …
موهاشو بزنم کنار .
ماچش کنم ،
بگم برو از جیبم وردار بابایی
به خاطر دخترم هم که شده ، یه روزی بابا میشم و بعدشم تو افق محو!

 



تاريخ : شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, | 15:53 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |

فانتزیای جدید, خنده دار, مطالب جالب و خنده دار

 یکی از فانتزیام اینه که یه شب بارونی ببینم دارن یه دختره رو اذیت میکنن منم برسم بهشونو دخل تک تکشونو بیارم !
بعد دختره رو از رو زمین بلند کنم و کتمو دربیارم بدم تنش کنه …
بعد سرشو بیاره بالا تو چشام نگاه کنه و بگه میشه اسمتو بدونم ؟ بعد من از توی کتم یه سیگار دربیارم روشن کنم ،
بعد یه پوک عمیق بگیرمو یه لبخند ملیح بزنمو دودشو بزنم تو صورتش ، بعد دود که رفت کنار من غیب شده باشم و اونم یهو بیفته رو زمینو سرشو بیاره رو به آسمونو از ته دل داد بزنه خدااااااااااااا

یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید

یکی از فانتزیام اینه که یه پیرمرد پولدار تصادف کنه و من برسونمش بیمارستان و نجاتش بدم ، اونم با بچه هاش مشکل داشته باشه و تمام زندگیشو به نام من بزنه و بمیره ؛ وقتی بچه هاش منو پیدا میکنن که پولارو بگیرن ، همه پولارو بندازم جلوشون بگم بردارید نامردها ، اونی که با ارزش بود پدرتون بود …

یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید

‏یکی ازفانتزی های دانشگاهیم اینه که با بچه ها یه برنامه بزاریم نمره ها که اومد بریم تو افق محو بشیم !

یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید

‏یکی دیگه از فانتزیام اینه که متاهل بشم حسرت دوره ی مجردیمو بخورم و بسوزمو بسازم …

یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید

یکی از فانتزیام اینه که برم توی عروسی غریبه و موقعی که عروس میخواد بعله رو بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم: نهههههههه باهاش ازدواج نکن ، من هنوز دوستت دارمممم … بعد فامیلای دوماد جنازمو ببرن سمت افق !

یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید

‏یکی از فانتزیام اینه که با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم : لطفا حاشیه نرو دکتر !
‏بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم : فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم ؟

یکی‌ از فانتزیام اینه که, فانتزیای جدید



تاريخ : شنبه 5 مرداد 1392برچسب:, | 20:7 | نویسنده : محمد علی بخشی و پویا نگاری |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد
  • وی جی وای ام
  • گردشگری